|
رمضانیه/ ارک از تو، اشک از ما
+ نویسنده Revenger در شنبه 24 تير 1391 |
تقدیم به حاج منصور ارضی، عرشی، عشقی، خود خودش داره می رسه. ما گناهکارا هم نوروزی داریم. داره می رسه. همه اش چند شب مونده. از چند شب دیگه، کوچه کثیف از تنهایی درمیاد. مسجد ارک، تمیزترین جا واسه توبه اس. حاج منصور بلد این کاره. استاد شب اوله. یه «آ… خدا» بگه، دل آدمو می بره. ما تو دل تحریم هوشمند، فلافل خوردنمون قطع نمی شه. پرروتر از این حرفا… آفرین! دقیقا به ما می گن. اون گوشه میدون ارک، انتقال خونم هس. خون می دیم، ساندیس می گیریم، حال می کنیم، تا حاجی بیاد، ۱۴ تا صلوات می فرستیم، تا برامون بخونه… به به! اونم چی بخونه: «اللهم رب شهر رمضان». خدای ماه رمضون انگار یه خدای دیگه اس. خدا که همون خداس، اما انگار یه خدای دیگه اس. دیوونه شدم. دیوونگی هم داره آخه. صدای حاج منصور دیوونه می کنه آدمو، اونجا که وسط مناجات، می برتت کربلا، «حسین حسین» می خونه. عاشق گره ابروهای حاجی ام. یه جورایی خوشگل بالا پایین می شه. اون صندلی که حاج منصور می شینه روش؟ عاشقشم! اون میکروفون؟ عاشقشم! اون غزل شب اول؟ عاشقشم! شب سوم؟ عاشقشم! شب میلاد امام حسن؟ عاشقشم! تارهای صوتی حنجره حاجی؟ عاشقشم! وقتی صداش می گیره و درنمیاد؟ عاشقشم! اون گنده لاتی که شیر شتر می فروشه آخر کوچه کثیف؟ عاشقشم! ارک رو باید زود رفت. عاشق اونایی ام که ۵ ساعت مونده به مراسم، می رن و دور و بر صندلی حاجی جا می گیرن! آهان! عشق است لحظه «الهی العفو»، اونجا که دستامونو به نشونه گدایی میاریم بالا. بابا! گناهکاریم دیگه، چی کار کنیم؟ به ما می گن باحال ترین گناه کارای دنیا. آخرشم برمی گردیم خونه خدا. تو غمت نباشه. حاج منصور بلده! حاجی خودش می دونه چه جوری باید اشک ما رو دربیاره. آمار دلامونو داره. توی ارک، بچه های پائین، با موتور میان، بچه های بالا، با ماشین میان، اما خب! راستشو بخوای یه ارکی، با دلش میاد حاج منصور. اجتماع ماس دیگه. پاتوقمونه. یه موکت خیابون بیرون مسجد ارک رو با دنیا عوض نمی کنیم. ریشامون توپیه؟ دوست داریم! جنوب شهری ایم؟ دوست داریم! باتوم به دستیم؟ دوست داریم؟ سحری فلافل می خوریم؟ دوست داریم! رستوران گردون برج میلاد در برابر کوچه کثیف مفت نمی ارزه! فلافلای ما گرون تره! سلف سرویسه! یعنی اگه راستشو بخوای، کل مهمونی خدا سلف سرویسه! بیشتر با شعرای حاجی حال می کنی؟ همونو بردار! دوست داری وسط دعا زار بزنی؟ زار بزن! راحت باش! خدا عاشق گریه گناهکاره. ما ارکیا، از همه گناهکارتریم. ساعت ۲ ی نیمه شب، همه هیئتا گرفتن خوابیدن، تازه اول شب ماس. می خوایم خلوت تر باشه! با خدا خیلی کار داریم. گرفتارتریم. ما اون مریض سرطانیه هستیم. همه دکترا جوابمون کردن، الا «یا من اسمه دواء». ما مزه تشنگی رو با سلام به بچه های حسین می چشیم. با رقیه، ما کجا غریبیم؟ با ماه رمضون، ما کجا بی کس و کاریم؟ علاج درد ما نسخه اشک است. گلوی حاج منصور، گلوگاه توبه ماست. ما حاجی رو همه جوره دوست داریم؛ اتفاقا با حرفای سیاسی اش. حاجیه دیگه! مگه چند تا حاج منصور داریم که کربلای پنجی نظرات شما عزیزان: |